.ParsiBlog..jpg" style=" color=#4b0082
>background-color: #E1CDB3">
من که نمىتوانم از امتحان الهى سربلند بیرون آیم و با غرایز نفسانىمبارزهکنم در نتیجه عذاب مىگردم، حال چگونه است که به دنیا آمدنم رحمتى است؟
در مورد گوش دادن به هر گونه آواز و ترانه و آهنگ وامثال اینها یک معیار کلى وجود دارد و آن اینکه اگر مناسب با مجالس لهو باشد حرام است و مشروط به تأثیر یا عدم تأثیر روى شنونده خاصى نیست.
سؤال شما متضمن چند نکته مىباشد که همه آنها برخاسته از نوعى پسیمیسم و دیدگاه بدبینانه به نظام هستى است.
الف) پرسش نخستین آن است که «چرا خداوند انسان و بلکه هستى را آفرید». از دیدگاه فلسفى نفى «وجود» کمال است و خداوند که واجب الوجود بالذات است همه کمالات هستى را بالذات داراست. از جمله آن کمالات رحمت مطلقه مىباشد و رحمت مطلقه ایجاب مىکند که پروردگار به هر ماهیت ممکنهاى کمال لایق او را افاضه کند و به او لباس هستى بپوشد. بنابراین آفرینش موجودات لازمه رحمت مطلقه الهى است. (براى آگاهى بیشتر در این باره نیازمند مطالعات گسترده فلسفى است).
ب) «ما تا در سرافرازى در امتحانات الهى نیستیم پس چه بهتر که نیست گردیم در غیر این صورت گویى نعوذ بالله خداوند ما را اذیت مىنماید» در رابطه با این مطلب باید گفت امتحان الهى چیزى جز این نیست که چون انسان لایق کمال اختیارى است خداوند لوازم آن را به او بخشیده از جمله: 1- فرزانگانى که همواره مسیر نیکىها را مىپیمایند و با همه گناهان مبارزه مىکنند و این گروه گرچه اندکند ولى داراى مقامى فوق تصور مىباشند.
2- گروهى که همواره با خوبىها به مبارزه بر مىخیزند و فطرت الهى خویش را دگرگون ساخته و شیطانى خطرناک مىگردند. این گروه نیز اندکند و در شقاوتى تصور ناپذیر لیکن هیچ کدام مجبور به این اعمال نبوده و به راحتى مىتوانند از بسیارى از آلودگىها دست بردارند.
3- گروهى که گاه به سوى فضایل و گاه رذایل مىروند. اینان نیز در صورت غلبه حسنات مشمول لطف و رحمت الهى مىشوند و بالاخره نجات مىیابند. بنابراین چنان نیست که با کمترین گناهى دیگر تا ابد باید در عذاب سوخت علاوه بر این خداوند از روى رحمت واسعهاش باب توبه را به روى همه بندگان تا آخر عمر گشوده و وعده آمرزش براى همه گناهان داده است. بنابراین مدارات الهى و طول عمر دادن خود بهترین فرصت براى بازگشت و خود سازى است و ناشى از رحمت خداست نه این که اذیت آدمى باشد. ضمنا از مطالب فوق روشن مىشود که هیچ کس مجبور به گناه آفریده نشده و نفس نیز چیزى جز خود حقیقى انسان نیست و این که بگویى: نفس آدمى را مجبور به گناه مىکند به این معناست که گفته شود: انسان خودش خود را مجبور مىسازد و این سخن پوچ و بىمعنایى است. البته مکن است منظور شما از مجبور ساختن نفس تمایلات قوى غرایز نفسانى باشد ولى هیچ یک از اینها مجبور کننده آدمى به گناه نیستند.
ج) این که از هیاهوهاى علوم نمىتوان واقعیتها را درک کرد سخنى نادرست و نوعى شکایت (آگنوستى سیسم) است. در واقع انسان بسیارى از حقایق هستى را از طریق علوم درک نموده و از همین رو قادر به پیشرفتهاى چشمگیرى نیز شده است لیکن این به این معنا نیست که از طریق علوم همه حقایق هستى را مىتوان درک نمود و همه فرآوردههاى علوم عین واقعیتند.
براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر. ک: «آموزش فلسفه» ج 1 استاد مصباح یزدى.
منبع:پرسمان